احساسات، بخش بسیار مهمی از زندگی ما انسانها هستند. در واقع احساس، به پازل شخصیت ما معنا و به زندگیمان گرما میبخشد. هر یک از ما در زندگی با حسهای خوشایند و ناخوشایند زیادی روبرو میشویم، گاهی اوقات غمگین میشویم و از زندگی بیزار و نامید، و گاهی نیز خوشحال و سرشار از انرژی.
هریک از حسهای ما، کلی حرف برای گفتن دارند اما گاهی اوقات بهجای اینکه آنها را همانطور که هستند بپذیریم، در نهایتِ بیمهری با سرکوب کردن احساساتمان از آنها فرار میکنیم و بعد از مدتی به این فرار کردن عادت میکنیم.
در واقع ما اغلب عادت داریم برای فرار کردن از حسهای ناخوشایند دست به انجام کارهایی بزنیم که بعدها پشیمان میشویم. مثلا زمانیکه در یک رابطه عاطفی شکست میخوریم ممکن است خیلی زود با فرد دیگری که اصلا مناسب ما نیست وارد رابطه شویم یا الکل مصرف کنیم و غرق در تفریح و سرگرمی شویم؛ صرفا برای فرار از آن حس ناخوشایند.
در حالیکه این فرار کردنها، تنها یک مُسکِن موقتی هستند و بعد از مدتی همان حسها با شدت بیشتری بر میگردند و یقهی ما را خواهند گرفت. اگر حسهای خود را با آغوشی باز نپذیریم، توانایی ما در تحمل کردن حسهای ناخوشایند کم میشود و به یک آدم ضعیف تبدیل میشویم
از آن زمان به بعد با جزئیترین حس ناخوشایند بهم میریزیم، انگار که دنیا بر سرمان خراب شده است. در واقع با پذیرفتن احساسات و فرار نکردن از آنها به قویتر شدن خودمان کمک میکنیم.
فراموش نکنید ما انسان هستیم؛ یک موجود احساسی. پس اشکالی ندارد گاهی اوقات با تمام وجود فریاد بزنیم، بخندیم و یا گریه کنیم… . احساسهای ما دشمن ما نیستند، بلکه دوست بسیار دلسوزی هستند که با زبان بیزبانی به ما میگویند چه چیزی یا چه کسی برای ما مناسب نیست.
بهتر است حسهای خود را همانطور که هستند بپذیریم و مدیریت کنیم، و برای فرار کردن از آنها به آدمها و کارهای نامناسب پناه نبریم. فرار کردن از احساساتمان و جنگیدن با آنها نتیجهای جز شکست ندارد… .
برای مطالعه آخرین مطالب ما در زمینه روانشناسی، پیج ما را در اینستاگرام دنبال کنید👇👇👇